چگونه با استفاده از طراحي گرافيکي، پانداي کونگ فو کار به اوج شهرت رسانده شد


 






 
بيچاره Po. در فيلم پانداي کونگ فو کار، او بالاخره به روياي خود براي نبرد در کنار Furious Five که دره صلح را با استيل هاي منحصر به فرد کونگ فو محافظت مي کنند دست پيدا کرد. خوب بعد از آن چه اتفاقي رخ مي دهد؟
پرسنل کمپاني DreamWorks Animation در پانداي کونگ فو کار Po 2 را دوباره به صحنه آورده اند و يک موجود بدذات، يک طاووس زال به نام Lord Shen که بر لشگري از گرگ هاي خشن و خون خوار فرمانروايي مي کند را در مقابل او قرار داده اند. بدتراز اين، همين پرنده بدجنس در کارخانه خانوادگي خود در حال ساخت يک اسلحه سري جديد است، سلاحي که برا ي تخريب و نابود کردن کونگ فو ساخته شده است.
Yuh-Nelson کارگردان فيلم مي گويد: "اين يک فيلم انيميشن است، بنابراين ما هر کاري که بخواهيم مي توانيم انجام دهيم. پو هنوز همان موجود قبلي است. او به يک کونگ فو کار شيک و متشخص تبديل نشده است. اما تمام باورهاي او در معرض خطر قرار دارد."
Yuh-Nelson، کسي که در پانداي کونگ فو کار مسئوليت سرپرستي داستان را به عهده داشت براي اين که به پو کمک کند با اين فرد بدذات جديد مقابله کند از دست اندرکاران فيلم قبلي استفاده کرده است. جک بلک باز هم به جاي پو صحبت مي کند، داستين هافمن استاد شيفو است و Mantis‎‏ (‎‏‎‎(Seth Rogan، آنجلينا جولي (Tigress)، جکي چان (ميمون)، ديويد کراس (کرين) و لوسي لو (viper-افعي) اعضاي گروه Furious Five هستند. گري اولدمن نيز به اين جمع پيوسته و به جاي Lord Shen طاووس صحبت مي کند.
اما داستان يک سويه احساسي نيز دارد. Yuh-Nelson کارگردان فيلم مي گويد: "ما کاراکترها را ملاقات مي کنيم بنابراين شانس آشنايي عميق تري با آن ها پيدا مي کنيم. اين يک داستان شيرين و پراحساس است. "داستاني که بيننده را از نظر حسي و فيزيکي درگير مي کند.
او ادامه مي دهد: "ما به واسطه پيشرفت هاي تکنيکي فرصت اضافه کردن ابعاد و جزئيات بيش تري را داشتيم. ما ظاهر کاراکترها را تغيير نداديم و به فيلم اول وفادار مانديم. اما حوزه عمل را توسعه داديم. براي فيلم اول، ما به بخش اعظم دنيايي که داستان در آن مي گذشت جان بخشيديم. در اين فيلم، ما کاراکترها و پس زمينه و بخش هايي از محيط را که در فيلم قبلي کاري با آن نداشتيم مي بينيم. کاراکترها در همان محيط قبلي اکشن خود را شروع مي کنند، اما ما حوزه عمل آن ها را وسيع تر کرديم".
Yuh-Nelson به سه حوزه اي که پيشرفت هاي تکنيکي به آن ها اجازه مي داد فيلمي را که مي سازند عميق تر و گسترده تر کنند اشاره مي کند. اول، Lord Shen است. "ما در فيلم اول هرگز نمي توانستيم چنين موجودي خلق کنيم. اول بسيار پيچيده است. او به شکل شناور حرکت مي کند اما بسيار پيچيده است."
دوم، زمين و حوزه عمل کاراکترها است. "در فيلم اول، ما مجبور بوديم در مورد مسافت هايي که کاراکترها سفر مي کردند کلک بزنيم زيرا قادر نبوديم محيطي وراي يک سايز مشخص خلق کنيم. اين محدوديت در بيش ترين حالت حداکثر چند بلاک بود. حالا ما مي توانيم يک شهر کامل بسازيم، بنابراين مي توانيم کاري کنيم که يک کاراکتر از يک طرف شهر به طرف ديگر برود. و ما مي توانيم تعداد کاراکترهايي که در يک نما حضور دارند را افزايش دهيم.
سوم، صداي استريوي ‎3D است. Yuh-Nelson ادامه مي دهد "ما در فيلم اول از صداي استريوي ‎3D استفاده نکرده بوديم بنابراين در فيلم جديد محيط بسيار عميق است. و اکشن نيز با استفاده از مفهوم ‎3D غني تر شده است."

Lord Shen
 

علاوه بر Rigging کاراکترهاي جديد (انيميشن سه بعدي يا ‎3D، به شکل ديجيتال مدل سازي و توسط يک انيماتور خلق مي شود. به منظور خلق يک Mesh يا پيوسته، از يک ساختار اسکلتي ديجيتال استفاده مي شود که مي تواند براي کنترل Mesh به کار گرفته شود. به اين فرآيند Rigging گفته مي شود)، به دليل اين که استوديو از زمان فيلم اول يک تکنولوژي Rigging اختصاصي را توسعه داده بود، تيم توليد فيلم Kung Fu Panda 2 مجبور بودند تمام کاراکترهاي اوليه را دوباره Rig کنند. Yuh-Nelson مي گويد "ما سعي کرديم ظاهر آن ها به همان شکل قبلي باشد. اما همه آن ها بايد دوباره از نو ساخته مي شدند."
اما Rigging طاووس زال به خوبي بقيه انجام نمي شد. آلکس پارکينسون مسئول جلوه هاي بصري مي گويد: "اين طاووس نشان دهنده اصل و اساس تمام چالش هاي پيش روي ما بود. او دشوارترين کاراکتر فيلم بود اما در عين حال يکي از مهم ترين کاراکترها نيز محسوب مي شد و همين، کار زيادي را که صرف آن کرده بوديم توجيه مي کرد."
Rodolphe Guendoen انيماتور ارشد، استيل نبرد Lord Shen را طراحي کرده بود؛ يعني کاري که براي تمام کاراکترهاي فيلم اول و همين فيلم انجام داده بود. Guendoen که خودش مربي هنرهاي رزمي است مي گويد: "من با ترسيم انيميشن سنتي، حرکات تمام کاراکترها را تشريح مي کردم و آن را در اختيار انيماتورها قرار مي دادم. Sketch حالت هاي اصلي و کليدي براي Choreography با ترسيم آن ها خيلي راحت تر از استفاده از کامپيوتر و خلق آن حرکات به وسيله CG بود."
براي هر يک از افراد گروه پنج، تا جايي که امکان داشت Guendoen يک استيل نبرد براساس فرم هاي مختلف کونگ فو خلق کرده بود: ميمون، ببر، و غيره. به عنوان مثال کاراکتر Viper (افعي) از يک استيل افعي (به غير از گزيدن) براي نبرد استفاده مي کند. Guendoen مي گويد: "او فقط يک تيوب دراز است بنابراين واداشتن او به ضربه زدن و مشت زدن و به کارگيري روشي که بين او و ديگران تفاوت ايجاد کند يک چالش خوب بود. ما نقطه شکست او را از بخش پائيني بدن به بخش بالاي آن انتقال داديم. وقتي او دور يک گرگ چنبره مي زد، ما از دو مدل افعي استفاده کرديم سر دومي را مخفي کرديم زيرا در غير اين صورت ممکن بود بافت پوست بشکند. "کرگدن، يک استاد کونگ فو که از شهر محافظت مي کند و يک کاراکتر جديد در اين فيلم است با کج کردن سر، گردن و قسمت بالايي بدن خود رو به جلو مي جنگد و از شاخ هايش براي منحرف کردن تيغه هاي براني که Lord Shen به سوي او پرتاب مي کند بهره مي گيرد.
گاو نر، يکي ديگر از نگهبانان عظيم الجثه شهر نيز براي جنگيدن از شاخ هايش استفاده مي کند. Guendoen مي گويد: براي هر يک از کاراکترها، ما سعي کرديم به مشخصات و رفتار فيزيکي آن ها دقيق شويم و براي ايجاد استيل ويژه هر يک از آن ها در نبرد از اين ويژگي ها بهره برداري نمائيم."
علاوه بر اين ها براي پو، Guendoen بايد سطح آموزش او را نيز در نظر مي گرفت. او مي گويد: "او در مقايسه با فيلم اول بايد کارآزموده تر جلوه داده مي شد اما هنوز در حال آموزش ديدن بود. او به اندازه ببرها کارآزموده نيست، سطح اعتماد به نفس او زياد نيست بنابراين ما اين ها را در نفس کشيدن و ريتم حرکت او نشان داديم. پو براي جنگيدن انرژي بسيار زيادي صرف مي کند". براي خلق استيل و روش پو، Guendoen رفتار بچه پانداها را به عنوان مرجع انتخاب کرد. او مي گويد: "وقتي ما به چين رفتيم، بچه پانداهايي را ديديم که به همديگر ضربه مي زدند و يکديگر را به تندي تکان مي دادند. بدن پوشيده از موي آن ها به شدت حرکت مي کرد و ما فکر کرديم استفاده از اين حالت مي تواند جذاب و سرگرم کننده باشد.
بنابراين در استيل کونگ فوي پو، ما حرکت ها، چرخش ها و بداهه پردازي هاي خنده دار و کمدي زيادي داشتيم. "خلق يک استيل براي Lord Shen دشوارتر بود. Guendoen مي گويد "ظاهر او تهديد کننده نيست. او يک پرنده بزرگ است اما ما مجبور بوديم او را به شکلي خلق کنيم که مظهر تهديد باشد. در نتيجه اين کار را با حالت و طرز ايستادن، قدرت و توانمندي و چگونگي جنگيدن او انجام داديم".
به دليل اين که Lord Shen استاد شمشير بازي است، Guendoen کار را با يک استيل شمشيرزني سنتي آغاز کرد و سپس حرکت هاي ريتميک ژيمناستيک را کشف کرد. او مي گويد: "وقتي ما در حال ساخت فيلم بوديم بازي هاي المپيک پکن شروع شد و من دختران ژيمناستيک کار ريتميک را که با روبان ها کار مي کردند و اين حرکات دشوار را با انعطاف پذيري فوق العاده اي به انجام مي رساندند مشاهده کردم. بنابراين از همين حرکات الهام گرفتم. در طول فيلم، طاووس سفيد تقريباً در انعطاف پذيري و حرکات هايش عجيب و غريب به نظر مي رسد. او روش پيچيده اي براي استفاده از شمشيرش دارد اما با افتخار آن را به کار مي برد. تا زماني که حقيقتاً عقلش را از دست مي دهد و از خود بيخود مي شود". مثل هميشه، Guendoen نماهاي مربوط به حرکات موزون Lord Shen را با استفاده از مداد و کاغذ و به روش انيميشن سنتي رسم کرد. او مي گويد: "من او را واداشتم تا تمام اين حرکت هاي با شمشير را انجام دهد و پاهايش را از فراز سرش عبور دهد. ما همچنين کارهاي زيادي با دم او انجام داديم و از آن به عنوان يک سلاح ديگر استفاده کرديم. او يک موجود آب زير کاه است. او براي کور کردن ديد دشمنان خود دمش را باز مي کند و مسير ديد آن ها را مي بندد. و بدين ترتيب موفق مي شود به روشي محيلانه حمله کند. من نمي دانستم rig يک کاراکتر CG تا چه حد پيچيده است. در ترسيم عادي، شما مي توانيد حقه هاي زيادي سوار کنيد اما ما نيز روش هايي پيدا کرديم."

پرهاي جنگي
 

البته "دم" Lord Shen از پرهاي خاصي ساخته شده که مي توانند مثل يک بادبزن باز شوند يا بر روي هم تا و سپس بسته شوند. پارکينسون مي گويد: "دم طاووس، تمام فعاليت ها و زحماتي که ما برروي Viper‏، rane‎‏C و rig دم ميمون و ببر انجام داديم را به نمايش مي گذارد. "در ابتدا تيم ساخت قصد داشتند از ويژگي خارق العاده دم بادبزني طاووس فقط به عنوان يک حرکت خاص و منحصر به فرد استفاده کنند اما به محض اين که همه متوجه زيبايي آن شدند مقاومت در مقابل آن غيرممکن شد. پارکينسون مي گويد "انيماتورها چندين سطح کنترل در اختيار داشتند. آن ها مي توانستند هر يک از پرها را به شکل مجزا حرکت دهند اما به طور کلي آن ها براي دستيابي به اشکال خاص بادبزن و خم کردن پرها از سطح بالاتري از کنترل استفاده کردند. مشکل بزرگي که در مورد تمام پرها وجود داشت interpenetration (تو در تو بودن پرها) بود. ما چندين لايه از پر داشتيم که بايد از هم جدا نگه داشته مي شدند. ما با Rigging به اين مهم دست پيدا کرديم."
تيم توليد و ساخت فيلم از برخي از تکنيک هاي مشابهي که براي پوشاندن بقيه بدن افعي توسعه داده شده بود استفاده کردند اما پرهاي پيچيده تري بر روي گردن و دستان او قرار دادند. پارکينسون مي گويد "طاووس از پرهايش به عنوان انگشت استفاده مي کند بنابراين ما براي جدا نگه داشتن آن پرها، مقداري پيچيده گي به Rig اضافه کرديم. ما براي اولين فيلم پاندا نرم افزاري را توسعه داده بوديم که با موها مثل سطوح NURBS رفتار مي کرد و به همين دليل آن ها را از هم جدا نگه مي داشت. بنابراين، وقتي طاووس گردن خود را خم مي کند و پرهايش باز و گسترده مي شود ما يک Shader (سايه زن) داريم که موهاي منفرد را خلق مي کند. وقتي شما به پرها نگاه مي کنيد، مشاهده مي کنيد که آن ها نوک هاي منفردي دارند که پيچيده گي بيش تري را به کاراکتر اضافه مي کند.
چالش دوم اضافه کردن پيچيده گي به رداي فاخر طاووس است. پارکينسون در اين زمينه مي گويد ما قصد نداشتيم حقه سوار کنيم بلکه مي خواستيم وقتي او با پز کونگ فو و حالتي باشکوه مي ايستد و اکشن او شروع مي شود يک لباس واحد به تن داشته باشد. در وضعيت کونگ فوي کلاسيک، طاووس بال هايش را خم مي کند و حالتي مثل يک راهب به خود مي گيرد. وقتي دم او پائين است، رداي او شکل يک دنباله به خود مي گيرد.
پارکينسون مي گويد: "اين دنباله عظيم الجثه به دم او مي چسبد و تبديل به بخشي از شکل او مي شود. اما اگر او دور خودش بچرخد، دنباله پرواز مي کند و از دم جدا مي شود. ما فکر کرديم پوشش او را به پوششي ساده تر تبديل کنيم، اما دپارتمان افکت هاي کاراکتر ما مجموعه پيچيده اي از کنترل ها را بر روي رداي او ايجاد کردند تا او را دنبال کند و در عين حال بتواند حرکت او را تشديد کند. اين دشوارترين لباسي بود که بايد مي ساختيم اما حقيقتاً با انيميشن کار کرد و جواب داد".
براي شبيه سازي لباس، هنرمندان بخش افکت از Qualoth، که پلاگ ايني از FXGear براي Maya است استفاده کردند. آن ها ابتدا مي توانستند براساس کارآيي مورد نظر خود نگاهي به شبيه سازي که انجام داده بودند بيندازند و سپس براي دست يابي به ظاهر هنري بهتر لباس را قالب گيري کنند. پارکينسون مي گويد "Qualoth اساس کار ما است ولي ما کنترل هاي بسيار زيادي را که انيماتورهاي بخش افکت کاراکتر از آن ها استفاده مي کردند خلق نموديم. آن ها حتي مي توانند به نقطه اي از شکل دادن به لباس با دست، با به کارگيري deformerهاي منفرد دست پيدا کنند".
همانند Lord Shen، تمام کاراکترها با لباس شبيه سازي شده پوشانده شده بودند. پارکينسون معتقد است لباس شبيه سازي شده حسي از کشش و جاذبه را به کاراکترها اضافه مي کند و مي گويد "اگر شما يک دنياي فانتزي بدون حس جاذبه و کشش داشته باشيد با سکانس هاي اکشن نمي توانيد تأثير زيادي بر بيننده ايجاد کنيد. چالشي که در اين جا وجود دارد دستيابي به حرکت با حسي که از وزن لباسي که به تن کاراکتر چسبيده است ايجاد مي شود بود."

ارتش گرگ ها
 

يکي از بزرگترين تفاوت ها بين فيلم اول و دوم، نوع اکشني که اتفاق مي افتد است. در پانداي کونگ فو کار، جنگيدن اساساً تن به تن بود. در فيلم دوم، پو و Furious Five با ارتش گرگ هاي Lord Shen به نبرد مي پردازند. در واقع، در اوايل فيلم و در اولين سکانس هايي که ما Po را مي بينيم که وارد عمل شده، او و Furious Five با تعدادي گرگ در حال جنگيدن هستند و طي همين سکانس است که يکي از نقاط کليدي و مهم داستان توسعه داده مي شود.
Guendoen مي گويد: "ما شايد حدود 20 تا 30 گرگ بر روي صحنه داريم که به Po و Furious Five هجوم مي آورند و به شکلي موزون و شبيه باله با هم مي جنگند. ما مي خواستيم نشان دهيم که Po هنوز تحت آموزش است اما هنوز در روياي خود به سر مي برد. ما مي خواستيم اطمينان پيدا کنيم که مخاطب Po را به عنوان بخشي از Furious Five (که به نظرم حالا به Furious Six تبديل شده) قبول مي کند. ما مجبور بوديم به اين نقطه از داستان بپردازيم. بنابراين با چالش و دشواري زيادي روبرو شديم". البته اين چالش به اندازه نبرد نهايي که در آن Po و Furious Five با ارتشي از گرگ ها که بر قايق سوار هستند مي جنگند دشوار نبود.
Guendoen مي گويد "طراحي اين صحنه ساعت ها طول کشيد. من مجبور بودم طرح ها را طوري ترسيم کنم که وقتي يکي از گرگ ها مورد اصابت قرار مي گرفت و از ديد دوربين محو مي شد دوباره بتوانيم از او به شکل گرگ ديگري که وارد صحنه مي شود استفاده کنيم. درست مثل يک لوپ. در غير اين صورت به دليل تعدد کاراکترهاي روي صحنه، اجرا و کنترل سکانس ها و صحنه ها بسيار دشوار مي شد. "بعد از همه اين حرف ها، گرگ ها کونگ فو تمرين نمي کنند بلکه طاووس است که مي خواهد کونگ فو را نابود کند و از بين ببرد. Guendoen مي گويد "آن ها (گرگ ها) موجوداتي وحشي هستند و سلاح هاي زيادي در اختيار دارند."
اوج نبرد در چندين سکانس انجام مي گيرد که شامل شبيه سازي گله گرگ ها و همچنين انيميشن قهرمان داستان مي شود. براي شبيه سازي گله گرگ ها، DreamWorks از نرم افزار Massive که آن را در Megamaind تست کرده بود بهره گرفت. پارکينسون مي گويد "ما مي خواستيم از اين نرم افزار براي سکانس هاي نبرد استفاده کنيم تا در آن شلوغي به حداکثر کارآيي دست پيدا کنيم. اين که بتوانيم کاري کنيم کاراکترهاي خوب داستان در ميانه نبرد با ارتش گرگ ها به شکل تن به تن درگير شوند براي ما بسيار مهم بود".
پارکينسون مي گويد Layout ، قايق ها را در يک موقعيت اساسي قرار مي داد. ما حرکت محيطي آب را با يک افکت صوتي (نويز) که يک نوع شبيه سازي مايع است خلق کرديم. نبرد در ميانه يک طوفان در نمي گيرد ما فقط مجبور بوديم آب را "زنده" نگه داريم.
هنرمنداني که در بخش افکت کار مي کنند گرگ ها را به قايق ها Parent کردند و قايق ها را با استفاده از همان عملکرد نويز که آب را حرکت مي داد به حرکت درآوردند. پارکينسون در اين مورد مي گويد "بدين ترتيب همه چيز داراي يک حرکت اصلي و اساسي بود. سپس، ما کنترل را در اختيار انيماتورها گذاشتيم تا اگر مثلاً يک کاراکتر قهرمان بر روي يک قايق داشتند بتوانند آن را به روشي يکسان حرکت دهند يا تعادل آن را به هم بزنند. اگر آن ها اين کار را مي کردند، به دليل اين که ما کاراکترهاي موجود در گله گرگ ها را به قايق ها Parent کرده بوديم، آن ها به حرکت قايق مي چسبيدند. اما ما مجبور بوديم براي اضافه نمودن اسپلش و موج به آب، نماها را دوباره براي شبيه سازي بفرستيم". براي شبيه سازي آب، دپارتمان جلوه هاي ويژه از نرم افزار اختصاصي يعني Maya محصول Autodesk و Houdini محصول Side Effects استفاده کرد. پارکينسون مي گويد: انتخاب ما به مجموعه مهارت هاي هنرمندان و طبيعت خود افکت بستگي دارد. نقطه قوت نرم افزار Houdini، خلق حرکت هاي استيليزه در آب است و ما براي تعامل از نرم افزار اختصاصي استفاده کرديم.
به همين ترتيب بود که هنرمندان براي آتش، انفجار و تخريب از راه حل هاي اختصاصي و مناسب بهره گرفتند. با پيشرفت داستان، Lord Shen کارخانه ساخت وسائل آتش بازي خانوادگي خود را به يک مجموعه ساخت سلاح تبديل مي کند و ما در چندين صحنه فيلم شاهد انفجارهاي شديدي هستيم.
Yuh-Nelson کارگردان فيلم مي گويد: در اولين فيلم پاندا، ما مجبور بوديم مراقب چيزهايي که مي شکستيم باشيم. طي نبرد با Tai Lung، ما يک ساختمان و يک دروازه را خراب کرديم. به نظر مي رسيد کار خوب انجام شده باشد اما اين همه کاري بود که مي توانستيم انجام دهيم.
و فروريختن آن يک ساختمان نيز کار بسيار پيچيده اي بود. حالا ما قابليت بيش تري براي تخريب متقاعد کننده چيزها در اختيار داريم. ما مجبور نيستيم کارمان را در يک ساختمان کوچک متوقف کنيم. بنابراين، از مزاياي قابليت هايي که در اختيارمان قرار دارد استفاده مي کنيم. اما نه براي Bling. همه چيز بر مبناي کاراکتر و داستان پيش مي رود؛ ما نمي خواهيم فقط سر و صدا ايجاد کنيم.
هرچند پرسنل دپارتمان جلوه هاي ويژه از تخصص خود براي اضافه کردن اندکي bling (حشو و زوائدي که باعث جذاب تر شدن صحنه ها مي شود) به اکشن استفاده کردند. پارکينسون مي گويد: کار ما در زمينه منفجر کردن چيزها خوب بود اما مي خواستيم بر افکت ها تأکيد بيش تري کنيم. به دليل اين که خانواده Lord Shen در کار ساخت وسائل آتش بازي بوده اند، ما تصميم گرفتيم به هر چيزي نوعي تلالو و ماهيت آتش بازي بدهيم. ممکن است يک ساختمان به شکلي واقعي فرو بريزد اما ما يک افکت آتش بازي نيز به اين تخريب اضافه کرديم.

قرمز در مقابل آبي
 

تلفيق آب و آتش به معناي اين بود که متخصصان نورپردازي با همان مشکلي که در اولين فيلم با آن دست به گريبان بودند، يعني نبرد بين قرمز و آبي روبرو خواهند شد و نه تنها طي انفجارها بلکه به دليل اين که آن سکانس ها در زير نور ماه رخ مي دهد و هر قايق توسط مشعل ها نورپردازي مي شود. Dave Walvoord مدير نورپردازي اين موضوع را با جزئيات بيش تري تشريح مي کند.
او مي گويد: ما پانداي کونگ فو کار 2 را به صورت يک کهکشان پشت سر هم تعريف کرديم. اينجا جايي است که حيوانات حرف مي زنند و کونگ فو کار مي کنند. اما در اين دنيا مشخصات فيزيکي کاملاً مشخصي هم وجود دارد. چنين جايي در دنياي ما حضور ندارد اما جهاني بسيار دشوار و سخت است. نور بايد به روش خاصي رفتار کند؛ و اين به خلق استيل فيلم کمک مي کند. تيم نورپردازي فيلم مجموعه اي از قوانين را وضع کردند که يکي از اين قوانين باعث نبرد بين قرمز و آبي شد.
Walvoord مي گويد "ما به نورها اجازه تلفيق نمي دهيم". در فيلم اول، طراحي سکانس فرار Tai Lung از زندان نورهاي آبي و قرمز قوي ايجاد کرد اما مشکل زماني بالا گرفت که نور قرمز و آبي با هم ترکيب شدند: نور به رنگ ارغواني درآمد و آن ها نمي توانستند در اين سکانس از رنگ ارغواني استفاده کنند.
Walvoord توضيح مي دهد که در ابتدا ما سعي کرديم از نورها مثل رنگ استفاده کنيم؛ درست مثل وقتي که در فتوشاب بدون تلفيق رنگ ها قرمز را روي آبي مي زنيم اما به خاطر اين که نورها مثل رنگ ها رفتار مي کردند نتيجه کار وحشتناک شد.
نور براي درک فضا بسيار مهم است و ما داشتيم فضا را خراب مي کرديم. ما نمي دانستيم کي کجا است".
در عوض، به منظور برخورداري از يک قرمز قوي و يک آبي قوي که هيچ چيز بين آن ها قرار نداشته باشد آن ها نورها را به شکلي در صحنه قرار دادند که اين دو با هم تلفيق نشوند و تخته سنگ ها و سايه هايي را وارد کردند تا نور را بلوکه کند و مانع تلفيق نورها شود. Walvoord مي گويد نتيجه کار خيلي هم طبيعي از آب در نيامد اما کيفيت طراحي ما را حفظ مي کرد.
بنابراين وقتي تيم نورپردازي در پانداي کونگ فو کار 2 نور قرمز آتش را بر فراز آبي آب مشاهده مي کردند مي دانستند نياز به تصحيح مشکل مشابهي دارند.
Walvoord اشاره مي کند: انجام آن به کار زيادي نياز داشت. اين، بدترين صحنه سناريو براي نورپردازي بود و ما بايد کاري مي کرديم تا مخاطب بتواند اکشن را دنبال و درک کند. ما صدها گرگ در حال نبرد و کاراکترهاي قهرمان را که در حال دويدن بودند داشتيم بنابراين از نظر بصري اتفاقات زيادي در داخل يک فريم رخ مي داد. کاري که ما کرديم هنرمندانه بود نه تکنولوژيک.
تيم نورپردازي به اين نتيجه رسيدند که مشخصات فيزيکي دنياي واقعي به کنار، تمام چيزهايي که در پيش زمينه قرار دارند بايد کنتراست بيش تري از عناصر پس زمينه داشته باشند. در عين حال، آن ها از مشعل ها به عنوان نورهاي کليدي استفاده مي کردند و نور ماه را به نور پر کننده (fill light) تبديل کردند.
Walvoord مي گويد: حتي وقتي فقط دو نور در صحنه باشد، يکي از آن ها مسلط است. بنابراين مشعل ها نور مسلط محسوب مي شوند و ماه نور برگشتي. اين دقيقاً همان چيزي نيست که در دنياي واقعي رخ مي دهد.
قوانين و قواعد ديگري هم براي اين فيلم وجود داشت. نورپردازان هميشه مراقب چيزي که Walvoord به آن hueidentity مي گويد بودند و اين کار را با افزايش اشباع در هنگامي که مقادير کاهش پيدا مي کردند انجام مي دادند. Walvoord مي گويد قانون اين است: هرگز اجازه ندهيد نورهاي تاريک به کثيفي تمايل پيدا کنند و ادامه مي دهد: تميز نگه داشتن رنگ ها کاري است که نقاش ها به خوبي انجام مي دهند.
قانون سومي هم هست که اصول نقاشي را وارد ميدان مي کند.
Walvoord مي گويد: ما از global illumination استفاده مي کنيم، اما قبل از اين که نور برگشت داده شود مي توانيم آن را به جاي ديگري هدايت کنيم. ما راه نور را مي بنديم و کاري مي کنيم تا رنگ را تغيير دهد.
Walvoord از مثالي که در آن Po در بيرون بر روي يک زميني سنگي ايستاده استفاده مي کند: نور گرم خورشيد که به زمين برخورد مي کند يک رنگ نارنجي را به درون سايه پاندا منعکس مي نمايد و اين رنگ با نور آبي آسمان تلفيق مي شود. Walvoord ادامه مي دهد: رنگ نارنجي گرم و آبي سرد در هم تنيده مي شوند و حالتي خنثي پيدا مي کنند. خيلي ها به color bleeding مي نازند و اين کار واقعاً ظاهري فوق العاده دارد. اما در عين حال با بخش طراحي گرافيک دنيايي که سعي داريم خلق کنيم در تعارض است.
بنابراين، به منظور حفظ غنايي که نور بازگشتي در يک صحنه ايجاد مي کند آن ها روشي براي تغيير دادن جهت نور پيدا کردند. نور هنوز هم برمي گردد اما با رنگي که آن ها انتخاب مي کنند بازمي گردد. با استفاده از اين تکنيک، در حالي که پو بر روي سنگفرش ايستاده است نور موجود در صحنه در خارج از سايه او عميقاً گرم و در جايي که نور خورشيد نمي تابد عميقاً سرد است.
Walvoord مي گويد: ما يک سمت گرم و يک سمت سرد داريم که توسط يک سايه از هم جدا مي شوند. اين يک گرافيک تر و تميز است. اگر اين کار را بيش از حد انجام دهيم، ظاهر آن با دنيا همخواني نخواهد داشت. بنابراين، ما تا زماني به صحنه نور مي دهيم که با اصول طراحي ما در تعارض نباشد و سپس تا جايي که امکان داشته باشد آن را Nudge مي کنيم.
براي يکي از حسي ترين صحنه هاي فيلم، هنرمندان صحنه را کاملاً با نور آبي نورپردازي کردند. Walvoord مي گويد: اين سکانسي است که پو به ياد مي آورد چه بر سر خانواده اش آمده و او چه راه درازي طي کرده تا به اين جا رسيده است. اين يک صحنه باراني، مه آلود و خاکستري است.
اگر شما با دقت به صحنه نگاه کنيد مي بينيد اين هنوز همان دنياي پاندا است اما جزئيات بسيار کم تري دارد. حس اين صحنه مثل يکي از آن روزهاي سرد و باراني است که شما هيچ جا نمي رويد.
تيمي که در کنار تيم نورپردازي براي افزايش احساسات متضاد کار مي کرد تيم استريوي ‎3D بود که روش هاي هنري زيادي براي استفاده از استريوسکوپي، حتي براي فلش بک هايي که با استفاده از ‎2D خلق شده بود ابداع کرد. Guendoen به خلق اين سکانس هاي سنتي رويا/ کابوس که در آن پو گذشته خود را کشف مي کند و مخاطب چيزهاي بيش تري در مورد پو مي فهمد کمک کرد. اما اين تنها تکنيک به کار رفته براي افزايش آگاهي هاي ما در مورد پو و چيزهايي که او در مورد خود کشف مي کند نيست.
Yuh Nelson کارگردان فيلم مي گويد: ما Po را از دنياي راحتش بيرون کشيديم. در سرتاسر چين گردانديم و او را به محيطي چالش برانگيز رسانديم: يک ابر شهر با استانداردهاي سنتي چين. براي ساخت اين شهر، تيم توليد از تکنيک هاي مدل سازي روالي (Procedural) بهره گرفت و سپس تصميم گرفت 12 بلوک شهر بسازد که برخي از آن ها استيل نسبتاً متوسطي داشتند اما بقيه آن ها از ساختار ساختماني پيشرفته اي بهره مند بودند.
پارکينسون مي گويد: ما به شکل فيزيکي کل شهر را مدل سازي کرديم و ظواهر متفاوتي براي آن ايجاد کرديم. ما مي توانستيم بلاک ها را به روش هاي مختلفي در کنار هم قرار دهيم و بنابراين شما متوجه تکراري بودن اين بلاک ها نمي شويد.
در شهر، جمعيتي از کاراکترهاي جديد نيز باعث افزايش پيچيده گي بصري فيلم شده است. پارکينسون مي گويد: علاوه بر غازها، خوک ها و خرگوش ها، حالا ما گوسفند و بز کوهي هم داريم. بنابراين مجبور بوديم سيکل هاي انيميشن را براي 5 موجود مختلف که رفتارهاي متفاوتي داشتند نيز خلق کنيم. بزهاي کوهي بلند و گوسفندها تقريباً گرد هستند. آن ها کاراکترهاي بامزه اي هستند. داشتن اين همه موجود زنده باعث افزايش پيچيده گي تصاوير شلوغ و تبديل شدن شهر ما به يک متروپوليس (ابر شهر) مي شود. گرچه براي محيط اطراف شهر، هنرمندان نقاشي هاي matte خلق کردند. Ramone zibach طراح توليد، جهان پانداي فيلم اول را طراحي کرد و ديدگاه او به فيلم دوم نيز انتقال پيدا کرد. Walvoord در اين مورد مي گويد: او بهترين اصول طراحي ‎2D، يعني ساده گي و سرعت را انتخاب کرد و آن ها را وارد ‎3D نمود.
براي کارگردان، تيم توليد و ميليون ها طرف داري که باعث شدند فيلم اول وارد جرگه يک فيلم پرفروش و کانديد جايزه اسکار شود اين است که دوباره با شور و شعف به تماشاي آن مي نشينند. Yuh Nelsonمي گويد: من فقط براي اين که کارگردان فيلم باشم وارد اين پروژه نشدم، من مي خواستم تا جايي که مي توانم به پيش روي در دنياي اين فيلم ادامه دهم. خيلي عالي و خوشحال کننده بود که شانس چنين کاري را پيدا کردم.
منبع:نشريه بزرگراه رايانه، شماره ي 142